آیا امام حسین علیه السلام با قضیه صلح امام حسن علیه السلام مخالف بود؟
در تاریخ طبری به نقل از عثمان بن عبد الرحمن آمده است که:
حسن علیه السلام به معاویه در باره صلح نامه نوشت و امان خواست وى به حسین علیه السلام و عبد الله بن جعفر گفت: «به معاویه در باره صلح نامه نوشتهام.» حسین گفت: «ترا به خدا قسم مىدهم که قصه معاویه را تأیید نکنى و قصه على علیه السلام را تکذیب نکنى ..» حسن علیه السلام بدو گفت: «خاموش باش که من کار را بهتر از تو مىدانم» [ ۱]
در این جا لازم است در چند نکته این قول را بررسی و نقد کنیم
نکته اول:
در نقلهای تاریخی همیشه امکان دورغ و فریبکاری وجود دارد. مگر آنکه نقل تاریخی به حد تواتر برسد
شبهه اعتراض یا اختلاف این دو برادر ، اولین بار در کتاب تاریخ طبری به نقل از یک نفر به نام عثمان بن عبد الرحمان آورده شده است و از آن جایی که شیوه تاریخ نگاری طبری، ضبط و نقل وقایع از زبان راویان گوناگون، بدون هیچ گونه تحلیل و رسیدگی به صحت و سقم مطالب بوده است آن چنان که خود وی مینویسد: خواننده کتاب ما بداند که بنای من در آنچه آوردهام و گفتهام بنا به نقل راویان بوده است نه حجت عقول و اسباط نفوس و نه استدلال. از این رو خبرهای گذشتگان که در کتاب من است و خواننده عجب داند یا شنونده نپذیرد و صحیح نداند از من نیست، بلکه از ناقلان گرفتهام».[ ۲]
با این وجود میتوان گفت: چون طبری این خبر را تنها از یک راوی به نام عثمان بن عبدالرحمان نقل کرده و استناد هم نکرده که او از چه کسی این قضیه را روایت کرده در نتیجه این خبر لغو و باطل خواهد بود.
البته غیر از طبری کسانی دیگر هم قضیه مخالفت امام حسین علیه السلام با صلح را نقل کردهاند [ ۳] که در این صورت باید توجه نمود که آنها این موضوع را از تاریخ طبری اخذ نموده اند و وقتی نقل طبری لغو و مردود باشد، به تبع آن نوشته ابن اثیر، ابن خلدون و دیگران نیز مردود خواهد بود.
نکته دوم:
اگر امام حسین علیه السلام مخالف تصمیم امام حسن علیه السلام مبنی بر صلح با معاویه بود، طبیعتاً وقتی حسین علیه السلام به امامت میرسید، میتوانستند معاهده صلح را نقض کنند در حالی که امام حسین علیه السلام در طول ۱۰ سالی که امامت ایشان، همزمان با حکومت معاویه بود، چنین کاری نکردند.
امام حسین علیه السلام در برابر شخص دیگری که از وی خواسته بود تا دست به قیام بزند، فرمود :«اکنون عقیده من چنین نیست. خدای شما را رحمت کند،تا هنگامی که معاویه زنده است در خانههایتان بمانید و از کاری که به شما ظنین شوند پرهیز کنید[ ۴]
در انساب الاشراف امام حسین علیه السلام در پاسخ به کسی که به ایشان گفت بیا با معاویه جنگ کنیم، فرمود
«انا قد بایعنا و عاهدنا و لا سبیل لنقض بیعتنا»یعنی؛ ما بیعت کردیم و معاهده ای داریم و راهی برای شکستن بیعت نیست. [۵]
نکته سوم:
اگر برای کسی ثابت شد که امام حسن علیه السلام امامی است به حق دیگر عذر و بهانهای برای مخالفت از او (آن هم برای شخصی مثل امام حسین) باقی نمیماند.چرا که امام معصوم است و طبق آیه اولى الأمر [۶] اطاعت مطلق از امام واجب است و خداوند به همه ما دستور داده است که از تمام فرمانهاى امام اطاعت کنیم؛ همان طورى که لازم است از تمام دستورهاى خدا و پیامبرش اطاعت کنیم.
نکته چهارم:
کسانی که بحث مخالفت امام حسین علیه السلام را مطرح میکنند، باید فکری برای مخالفتهای خلفا با یکدیگر کنند که حتی درباره اجرای حد زنا و قتل (که امری قرآنی است) با هم اختلاف داشتند
در این باره در تاریخ اهل سنت میخوانیم:
ولما بلغ الخبر أبا بکر وعمر رضی الله عنهما قال عمر لأبی بکر رضی الله عنه إن خالدا قد زنى فارجمه قال ما کنت لأرجمه فإنه تأول فأخطأ قال فإنه قتل مسلما فاقتله به قال ما کنت لأقتله به إنه تأول فأخطأ قال فاعزله قال ما کنت لأشیم سیفا سله الله علیهم أبدا [۷ ]
ابن خلکان نقل میکند : وقتی که خبر زنای خالد بن ولید با همسر مالک بن نویرة به ابوبکر و عمر رسید ، عمر به ابوبکر گفت : خالد زنا کرده است او را سنگسار کن . ابوبکر گفت من او را سنگسار نمیکنم او مجتهدی است که در اجتهادش به خطا رفته است. عمر به ابوبکر گفت: او مسلمانی را کشته است، او را بکش، ابوبکر گفت: او را نمیکشم او مجتهدی است که در اجتهادش به خطا رفته است. عمر به ابوبکر گفت: پس او را عزل کن . ابوبکر جواب داد : من شمشیری را که خداوند بر سر آنان از نیام بیرون کشیده است هیچ وقت در غلاف نمیکنم .
نتیجه:
جریان مخالفت امام حسین علیه السلام با قضیه صلح امام حسن علیه السلام صحیح نیست، و با نقلهای تاریخی معتبر دیگر تعارض دارد، ضمن این که طبق ایه اولوالامر تبعیت مطلق و بدون چون چرا از امام واجب است و برای هیچ کسی(خصوصا امام حسین علیه السلام) مخالفت با امام زمان خویش جایز نیست.
منابع:
[۱ ] تاریخالطبری/ترجمه، م. ابو القاسم پاینده، ج۷،ص:۲۷۱۵
[ ۲] تاریخ طبری، ج ۱، ص ۶
[۳ ] تاریخ ابن خلدون، ج ۱، ص ۶۴۲
[۴ ] اخبارالطوال، دینوری، ص۲۲۲.
[ ۵] انساب الاشراف، بلاذری، ج ۳، ص ۱۵۱
[۶ ] نساء آیه ۵۹
[۷ ] وفیات الأعیان، ابن خلکان، ج۶ ، ص ۱۵