پاسخ به شبهات  اعتقادی و شایعات دنیای مجازی
پاسخ به شبهات  اعتقادی و شایعات دنیای مجازی

پاسخ به شبهات اعتقادی و شایعات دنیای مجازی

j-shobheh

131-مرزی های مرز نشناس!!!!


شخصیت مرزی نام جالبی دارد 

والبته محتوی پر رنگ و لعاب و پیچیده ای که  تا تشخیص این اختلال چندین   ملاک و معیار باید کنار هم قرار بگیرند. 

اما نمونه های خفیف تر طیف مرزی در جامعه کم نیست.

برای توضیح ویژگی های نوع خفیف  این شخصیت شاید بد نباشد آن را به  آفتاب پرست تشبیه کنیم .

دسته ای از شخصیت ها که مثل موج دریا بین چندین خط در نوسان اند.

با محیط رنگ عوض می کنند.

جایی سیاست مدار مذهبی اند و جایی مجیز گوی لاییک و طرفدار سینه چاک پلورالیسم.

جایی طرفدار آزادی افسار گسیخته و متنفر از هر گونه قید و بند و جای دیگر  طرفدار حجب و حیا و شرافت.

همه چیز بستگی به تشویق های محیطی دارد!

 

 

امروز برایت قرآن می خوانند و فردا طعنه ریشخند به محدودیت های دینی!بدون توجه به علت و اسباب آن.

اگر بگویی ماست سفید است هزار دلیل و مدرک دارند تا ثابت کنند سیاه است!

و اگر بگویی سیاه است با تمام قوا مجابت می کنند که اشتباه می کنی! ماست از از روز اول خلقت سفید بوده!


امروز یک دموکرات تمام عیار و فردا مجیز گوی دیکتاتوری.


در مشکلات زندگی سهمی برای خودشان قائل نیستند و اگر ریگی از کسی زیر دندانشان رفته باشد به سرعت باد از فرایند ارزنده سازی به سوی ناارزنده سازی 

شیفت میکنند تابا هزار سند و مدرک ثابت  کنند که از روز اول آشنایی تمام ایراد های مادر زادی و اکتسابی را دراودیده بودند ولی به روی خود نیاوردند.


قر قرو های بدون ایده.و استاد خراب کردن ایده های دیگران . در واقع قاضیانی که همیشه محکوم می کنند!


از زمین و زمان شاکی بدون اینکه راه و مسیر خود را بشناسند و هدفی متعالی را 

برگزیده باشند.و جایگاه خود را در جامعه ای که در آن زندگی می کنند بشناسند.


بسیاری اوقات اصل معترض بودن برای متفاوت بودن مبنا قرار می گیرد و آفتاب پرست در این مواقع اکثرا همرنگ جریان مخالف خواهد بود. 


حال این جریان هر چه می خواهد باشد فرقی نمی کند. حقیقت اهمیتی ندارد .اگر جریان قالب ایده گرا و ارمان محور باشد اینان می شوند باری به هر جهت های طرفدار شعر و شراب و شادی..که گویا اگر لنگ بماند زندگی دیگر ارزشی ندارد!!

دنیا جهنم می شود.مدام به دنبال بهشت گمشده می گردند.


و اگر جریان غالب بر محور مخالف باشد فیلسوفانی می شوند بی نظیر!!!متنفر از هر چه رنگ روز مرگی و عادت بگیرد!مردمی که درگیر زندگی روزمره باشند و به دنبال خوشی های دنیوی عوام الناس می خوانند و در بدگویی از بی فکری و بی فرهنگی و عقب ماندگی های ایشان مرثیه ها می سرایند ...زندگی میشود لاشه ای بد بو با انسانهایی که فقط خور و خواب می شناسند و رقص و آواز بزرگترین هنرشان است.!!!!


در حالیکه دلیلی برای هیچکدام ندارند.نه برای رقصیدن نه برای نرقصیدن!نه برای گریستن نه برای نگریستن!


بدون هیچ طرحی برای سازگاری و خود شکوفایی. بدون معنی مقدس یا حتی غیر مقدس برای زندگی. باری به هر جهت. گاهی با نسیمی صد دور می چرخند و گاهی با تند بادی تکان نمی خورند...معطوف به نتیجه آنی و لحظه ای...


تنها چیزی که در زندگی یک آفتاب پرست مهم است این است که تشویق و تایید محیط را دریافت کند،بدون اینکه مهم باشد خود او کیست،به چه چیزی اعتقاد دارد و به چه چیزی اعتقاد ندارد. این تشویق های محیطی صرفا تایید نیست ،بلکه می تواند شناخته شدن فرد به عنوان شخصی متفاوت باشد.

.

در واقع به همان اندازه که سخت ترین بیمار جهت مداوا یک اختلال شخصیت مرزیست سر و کله زدن با یک آفتاب پرست و زندگی در کنار او می تواند گمراه کننده باشد.


شخصیتی که معمولا نتیجه محیط های تربیتی و سبک های فرزند پروری متعارض و عاری ازانعطاف  و سر شار از قوانین و مقرارت بدون توضیح و مستبدانه است.


سبک های تربیتی که پدر و مادر هم سو نیستند و تنها پاره ای مقرارات و معلومات را بدون توجیه و توضیح کافی

 و زیر سازی مناسب و رعایت تناسب سن و سال فرزندان  ،جهت حفظ تعادل روحی و شخصیتی آنان به روح و جان افراد سرازیر کرده اند و بعد بدون اینکه این کشتی بی قرار ناخدایی داشته باشد راهی جامعه نموده اند.


هر موجی این کشتی را به مقصدی نامعلوم می بردوهر نسیمی ،بادی یا تند بادی 

می تواند سرنوشنتی جدید برایش رقم بزند .و این کشتی لنگری نخواهد داشت.

هیچ ساحل امنی نخواهد یافت تا پهلو بگیرد و هیچ قطب نمایی تا جهت اصلی زندگی را به او بنمایاند.


اغلب این افراد در صورت مواجهه با شکست ها و طرد های مکرر رفته رفته به سمت سطوح بالای شخصیت مرزی پیش می روند و نهایتا  اقدام به خود کشی می کنند.

 و در بهترین حالت به صورت رسمی یا غیر رسمی (در سطح تفکر)  جذب سازمان هایی نظیر گروهک های سیاسی ویا جریان های فکری و ... می شوند که  در جهت بهره کشی از افراد با نیات خاص گسترش یک ایدئولوژی و یا به نیت استعمار فرهنگی و... تاسیس می شود. 

نظیر آنچه در فرایند جذب نیروهای رده پایین جمعیت فراماسونری ،الیمیناتی و... شاهد بوده ایم.


در واقع معامله ای صورت می گیردکه این شخصیت در ازای منافع یک سازمان یا یک جریان فکری که خود را متعلق به آن می داند، قلم می زند ،فکر می کند، مخالفت می کند و دوستی می کند.


این تیپ شخصیتی شاید مدت های طولانی جزو نوابغ و بی بدیل و خاص درنظر گرفته شود ولی آنچه تجربه ثابت کرده پایان نافرجام زندگی این افراد است که اغلب به پوچی و وانهادگی ختم شده ،و حتی با داشتن تحصیلات بالا 

و به  جا گذاشتن آثار به اصطلاح خاص و فرهنگی از خود راه به جایی نبرده در طوفان و تلاطم درونی خود غرق می شوند و غریب به اتفاق دست به خودویرانگری فرهنگی یا فیزیکی می زنند. 


چیزی که نه تنها با افق  معنوی ترسیم شده برای زندگی بشر در مکاتب آسمانی منافات دارد بلکه با ملاک های ترسیمی در رویکردهای نوین روانشناسی که در جهت معنی بخشی به زندگی بشر ،ورنج و شادی در مسیر کمال و خود شکوفایی که در نظریه های مزلو،راجرز، یالوم  و....      شاهد آن هستیم در تضاد و تعارض است.